اه.ای خدا٫ منو بکش تا از دسته همه راحت شم

گیرم اندوه تو خواب است ونگاه تو خیال
پس دلم منتظر کیست عزیز این همه سال
پس دلم منتظر کیست که من بی خبرم
که من از آتش اندوه خودم شعله ورم
ماه یک پنجره وا شد به خیالم که تویی
همه جا شور به پا شد به خیالم که تویی
باز هم عشق من و سایه،
همانی که تو نیست
باز هم چشم من و او که نمی دانم کیست
باز هم چلچله آغاز شد از سمت بهار
کوچه یک عالمه آواز شد از سمت بهار
پیرهن پاره گل جمله تبسم شده است
یوسف کیست که در خنده ی او گم شده است
این چه رازی است که در چشم تو باید گم شد
باید انگشت نمای تو و این مردم شد
به گمانم دل من باز شقایق شده ای
کار از کار گذشته است تو عاشق شده ای
یال کوب عطش است این که کنون می آید
این که با اسب گل از سمت جنون می آید
تو کجایی ومن ساده ی درویش کجا؟
تو کجایی ومن بی خبر از خویش کجا؟
دل خزانسوز بهاری است بهاری است که نیست
روز وشب منتظر اسب و سواری است که نیست
در دلم این عطش کیست خدا می داند
عاشقم دست خودم نیست خدا می داند
عاشق چشم تو هستیم و زما بی خبری
خوش به حالت که هنوز از همه جا بی خبری

 

بعضی اوقات یه زمانی می رسه که ادم خودش رو تنهای تنها حس می کنه

حالا حتما نباید تنها و غریب باشه٫به نظرم تو شلوغی ادما تنهاییشون رو بیشترم حس می کنه.

انقد الان دلم گرفته که حد نداره

به یاد گذشته ها افتادم٫اون قدیما که می رفتم مدرسه٫چه دورانی داشتیما

یادمه کلاس اول دبیرستان دعوا شد و نفهمیدیم کی کفش مریم از پنجره پرت شد بیرون٫چه روزگاری بود٫خانم سعادیت منو نیلو و سرونازو سمانه رو برد دفتر ازمون تعهد بگیره

وای٬اون موقع که مریم رو صدا زد دفتر اوضاعی بود٫مریم کفش نداشت

یادش به خیر

با تموم شدن مدرسه انگاری دوستی هم تموم شد.اون همه صمیمیت دود شد رفت هوا

ای ای ای ای٫نیلو دانشگاه میره و دیگه یادش رفته ما هم بودیم

شیوا که قبول نشده ولی یادی هم ار ما نمی کنه٫ ۲٬۳ بار بهش زنگ زدم ولی اون زنگ نزد

همیشه بابام میگه وقتی چن بار خونه ی یکی رفتی یا تلفن زدی و اون نه اومد و نه زنگ زد یعنی خیلی محترمانه داره می گه شمام بی خیال ما شو

بازم به وفای منیره٫با اینکه دیر زنگ می زنه ولی زنگ میزنه

دیگه هیشکی نمونده که باهاش درد دل کنیم٫با خودم می گم یعنی انقد ادم بدی بودم که زود فراموش شدم؟!!!!!!!!!

ای خدا....

از غصه دارم میمیرم

کاش حداقل یکی مونده بود واسمون

من از کسی توقع ندارم٬انقد همه تو مشکلات خودشون غرقن که دیگه گور بابای دوستو رفیقو صمیمیت

بابا صمیمیت کیلو چنده.تو این زمونه دوستی و رفاقتم ۲ زار از ادم نمی خرن٫تازه باید یه چیزی هم دستی بدی تا ازت شاکی نشن

دلم واسه خودم تنگ شده٬دلم واسه بچه گیهام تنگیده

دلم بد جور هوای مامان بزرگم رو کرده

من اولین نوه ی پسری بودم و مامان بزرگمم با ما زندگی می کرد و همیشه ازم مواظبت می کرد و چون تو رسم بابام اینا به کسی که از یکی نگه داری می کنن که همون دایه میشه  می گفتن :ننی٬منم از بچه گی گفتم ننی

بقیه بچه هام به تبعیت از من همینو گفتن

مادر بزرگ شد ننی

یادش به خیر

خدا بیامرزتت٫یادته چه دورانی داشتیم٬یادته

حالا که فک می کنم می بینم از وقتی ننی رفت من انقد تنها شدم

از وقتی ننی رفت تازه فهمیدم مامان یعنی چی؟تازه مامانم رو دیدم

۱۶ سال با ننی بودن از یادم برده بود روابط مادر فرزندی٫هر حرفی بود به ننی می گفتم٫درد دل٫غصه٬خنده٬گریه

اخرشم غریب مرد

یادمه باورم نمی شد که مرده٫از مدرسه زنگ زدن که فلانی چرا نیومدی مدرسه٬خندیدم گفتم مادر بزرگم مرده٫خندیدم.....

وقتی دیدم دارن می شورنش تازه اوج فاجعه رو حس کردم و به حال خودم زار زدم٬چقد سخته که ببینی عزیزترینت رو داری واسه اخرین بار میبینی

حتی وقتی رفتم مدرسه کسی اون طور که باید دلداریم نداد

نمی دونم تا حالا واستون پیش اومده یا نه(ایشالاه که پیشم نمی یاد)ولی ادما تواین مواقع دوس دارن که یکی بغلشون کنه و با خیال راحت تو دامنش گریه کنه بدون اینکه منع شه

انقده دوس داشتم که تو بغل دوستام گریه کنم ولی....

هیچکی نپرسید بابا تو حالت خوبه٫بده؟

الانم که تنها تر از همیشه٬بدون دوستی رفیقی